یا حق.


در خانه مادربزرگ ها، هیچ چیز دور ریخته نمی شود؛ لباس های کهنه تبدیل به روبالشی و روکش پشتی می شوند. بشقاب های قدیمی، قابِ روی دیوارها می شوند. شیشه های شربت و آب لیمو، گلدان می شوند. سطل های ماست، سطل زباله می شوند. جعبه های شکلات، جاسوزنی و جای هر نوع خرده ریز دیگر می شوند. بافتنی های قدیمی شکافته و تبدیل به بافتنی های جدید می شوند و .

فارغ از قناعتی که در این رفتارها موج می زند، فکر می کنم که این به نوعی سبک زندگی آدم های آن دوره بود. آدم هایی که وقتی چیزی دده شان می کرد، آن را دور نمی ریختند؛ بلکه با صد ترفند و خلاقیت، کاری می کردند که هرطور شده، آن وسیله دلبر شود و دوباره قابل استفاده.

آدم های آن دوره، همدیگر را نیز دور نمی ریختند. دورشان پر بود از آدم هایی که هم زمان که دلشان برای هم می تپید، شاید در ظاهر باهم خوب نبودند اما باب صله رحم و دید و بازدید را باز نگه می داشتند تا زبانشان هم مثل دلشان، بالاخره با هم یار و موافق شود.

ما به قولی امروزی ها اما، همین که دیدیم از وسیله ای خوشمان نمی آید، اولین رفتارمان دور ریختن است. با آدم ها هم همین رفتار را داریم؛ همین که کسی یار موافقمان نبود، کنار می گذاریمش. ساختن در مراممان جایی ندارد.

فکر می کنم لازم است به خودمان و روابطمان برگردیم و بنگریم؛ لازم است گاهی تار و پود رابطه مان را از هم بشکافیم و از نو ببافیم؛ یا اگر قطع می کنیم، به این قصد باشد که:

من رشته محبت تو را پاره می کنم

شاید گره خورد به تو نزدیک تر شوم*.



* ذوقی اردستانی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فیش یار Katie داستان های من و پپنی ستون دانلود فیلم ، اخبار ورزشی ، دانلود آهنگ ، خبر سراسری معرفی انواع شرکت های تایر و لاستیک مجله زیبایی یانی طب لیزر خاطرات مدرسه السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام خرید فروش پوشاک بچه در قشم پوشاک کودکان